آموزش معکوس
محیط های انعطاف پذیر:
کلاسهای معکوس اجازه می دهند انواع حالات یادگیری صورت گیرد. مربیان اغلب به طور فیزیکی فضای یادگیری خود را جهت آمادهسازی درس یا واحد درسی که ممکن است شامل کارگروهی، مطالعه مستقل، تحقیق، عملکرد و ارزیابی باشد؛
مجدداً تنظیم میکنند. آنها محیطهای انعطاف پذیری ایجاد میکنند تا درآن دانشآموزان زمان و مکان یادگیری را انتخاب کنند. مربیان معکوس میپذیرند که در زمان کلاس، پرهرجومرجتر و پرسروصداتر است در مقایسه با رفتار آرام در طول سخنرانی یک کلاس معمولی. بنابراین مربیانی که کلاسهایشان را معکوس اداره میکنند، انتظارشاندرباره جدول زمانی یادگیری و چگونگی ارزیابی دانشآموزان انعطافپذیر است. مربیان سیستم ارزیابی مناسبی ساختهاند که به طور عینی درک و فهم را با روشی که برای معلم و دانشآموزان معنیدار باشد، اندازهگیری میکند.
تغییر در فرهنگ یادگیری :
در مدل سنتی معلم محوری، معلم منبع اصلی اطلاعات است. معلم"عاقل در صحنه" است(King,1993)، مثل کارشناس منحصربهفرد محتوا که اطلاعات را معمولاً از طریق آموزش مستقیم، سخنرانی، برای دانشآموزان فراهم میکند. در مدل یادگیری معکوس، تغییر عمدی از معلم محور به رویکرد دانشآموز محور وجود داردکه زمان کلاس به معنای بررسی عمیقتر موضوعات و خلق فرصتهای یادگیری غنیتر است. دانشآموزان از محصول آموزش بودن به مرکز آموزش حرکت میکنند جایی که آنها فعالانه در شکلگیری دانش از طریق فرصتهایی برای سهیم شدن در یادگیریشان و ارزیابی آن در روشی معنادار درگیر میشوند. دانشآموزان میتوانند به طور تئوری یادگیریشانرا از طریق مرور مطالب خارج از فضای یادگیری گروهی، بپیمایند. و معلمان میتوانند استفاده از تعاملات چهره به چهره کلاس را برای بررسی و اطمینان از درک دانشآموزان و ترکیب مواد، به حداکثر برسانند. مربیان معکوس به دانشآموزان کمک میکنند تا موضوعات را در عمق بیشتری بررسی کنند. با استفاده از تکنیکهای آموزشی دانشآموز محوری با هدف سطح آمادگی خود برای توسعه و پروگزیمال طوریکه آنها به چالش کشیده شوند اما نه به گونهای که تضعیف روحیه شوند!!
محتوای عمدی:
مربیان معکوس ارزیابی میکنند چه محتوایی را آنها احتیاج دارندکه مستقیماً آموزش دهند، تا وقتی که سخنرانیها ابزار مؤثری برای آموزش مهارتها و مفاهیم خاص هستند و چه موادی به دانشآموزان باید اجازه داده شود که خودش خارج از فضای یادگیری گروهی برای اولین بار بررسی کند. آنها به طور مداوم فکر میکنند که چطور میتوانند با استفاده از مدل یادگیری معکوس به دانشآموزان کمک کنند تا درک مفهومی در حد تسلط در عمل به دست آورند. مربیان از محتوای عمدی استفاده میکنند جهت به حداکثر رساندن زمان کلاس به منظور اتخاذ روشهای مختلف آموزش مانند استراتژیهای یادگیری فعال، آموزش همسالان، یادگیری مبتنی بر مسئله و یا تسلط یا روش سقراطی، بسته به سطح کلاس و موضوع . اگر آنها به آموزش معلم محور ادامه دهند هیچ چیز به دست نخواهند آورد.
مربیان حرفهای:
برخی منتقدان یادگیری معکوس معتقدند ویدئوهای آموزشی در این مدل نهایتاً جایگزین معلمان خواهدشد. که گمراه کننده است. در مدل یادگیری معکوس، مربیان ماهر و حرفهای مهمتر از همیشه و اغلب بیشتر از معلمان سنتی طالب دارند. آنها باید تعیین کنند که چه زمانی و چگونه آموزش مستقیم را از گروهی به یادگیری فردی تغییر دهند و چگونه زمان تعامل چهره به چهره معلم و شاگرد را به حداکثر برسانند. گوژاک(2012) معتقداست که سوالی که مربیان باید از خود بپرسند این نیست که آیا مدل یادگیری معکوس را قبول کنند یا نه، بلکه باید بچرسند چگونه میتوانند از کاراییهای مدل برای کمک به دانشآموزان جهت به دست آوردن درک مفهومی در حد تسلط در زمان عمل، استفاده کنند. در طول زمان کلاس مربیان به طور مستمر دانشآموزان را مشاهده میکنند، در لحظه به آنها بازخورد میدهند و به طور مداوم کارشان را ارزیابی میکنند. مربیان حرفهای منعکس کننده عملشان هستند، با یکدیگر در ارتباطند تا حرفهیشان را بهبود بخشند، انتقاد سارنده را میپذیرند و کنترل هرج و مرج کلاس را تحمل می کنند. در حالیکه مربیان حرفهای خیلی مهم هستند، آنها کمتر نقش برجسته در کلاس معکوس دارند.
منبع:persian blog.ir